به نام آفریننده ی کوچولوهای ناز دنیا
امروز مامان خوبی نبودم و اصلا از خودم راضی نیستم.
میدونستم نباید داد بزنم .
مدام از درون جلوی خودم رو میگرفتم اما نشدنی بود.
و بعدتر گفتگوی درونی باخودم و سرزنش های مکرر که چی شده چرا اینجوری میکنی ؟!
هیچ راهکاری به دادم نرسید که بتونه منو در برخورد باهاش یه مامان خانومی آروم کنه.
قبلتر ها آب و گلاب رو امتحان کرده بودم میدونستم فایده ای نداره؛
اما کاچی بهتر از هیچی.
اون همون پسرک همیشگی بود ولی من مامان همیشگی نبودم و آستانه تحملم از 100 به یه صفر کله گنده نزول پیدا کرده بود.
امروز از اون روزهایی بود که من نتونستم به هیچکاری اونجور که دلم میخواد برسم.
کلی خرابکاری ، ناهماهنگی ، بی حوصلگی ، گیرهای مدااام و . همه چی با هم تو یه روز خودشون رو به کسی که بی اعصاب ترین بود نشون دادن .
خیلی وقت بود که تصمیم داشتم یه برنامه برای قوانین خونمون بنویسم ؛نه یه برنامه سفت و سخت مثل قوانین پادگان سربازی .
به دلایلی هربار عقب افتاد اما امشب تصمیم دارم برنامه ام رو بنویسم و از فردا پروسه یاد دادن چگونه قوانین را اجرا میکنیم خواهیم داشت؛تا به حول قوه الهی تا چند وقت دیگه پسرکم بدونه که هرچیزی طبق اصول وضوابط خودش باید انجام بشه.
مثلا اگه مامان رفت سراغ لپ تاپ باید صبر کنی تا کارش تموم بشه، بعد هر فیلم و کارتونی که خواستی برات میذاره.
مثلا وقتی بازی با یک وسیله ای تموم شد باید اون رو بذاریم سرجاش تا پای کسی یهو نره رو اسباب بازی و دردش بگیره.
براش می کشم قبل از خوردن هرچیزی باید دستهامون رو بشوریم و دستهامون به خدای احد و واحد تمیز نیست.
براش میکشم اگه مامان خواست ساز بزنه نباید بکوبی روی ساز،نوبتی ساز میزنیم.
عکس پاک کردن محل جیش رو براش میکشم و میچسبونم به در دستشویی.
براش مینویسم وقت لالا فقط میتونیم 5 بار نهایت برات کتاب بخونیم ؛به جان مادرت بیشتر از اون دهن کف میکنه،اما هرچقدر دلت بخواد میتونیم نازت کنیم.
عصبانیتهای امروزم بیشتر به خاطر این بود که اون به قوانینم احترام نگذاشت و من به عنوان یک انسان کم آورده بودم برای توجیه و ناز کشی.
دلم میخواست هرچیزی که میگم سریع گوش بده و اجرا کنه .
اینو میدونم برای آرامش خودم و خودش باید خیلی بیشتر از اینها تلاش کنم.
پس بسم الله.
درباره این سایت